سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاک انداز
  • خاک انداز ( شنبه 89/11/2 :: ساعت 11:8 عصر)

    به نومیدی، سحرگه گفت امید
    که کس ناسازگاری چون تو نشنید
    بهر سو دست شوقی بود بستی
    بهر جا خاطری دیدی شکستی
    کشیدی بر در هر دل سپاهی
     ز سوزی، ناله‌ای، اشکی و آهی
    زبونی هر چه هست و بود از تست
    بساط دیده اشک آلود از تست
    بس است این کار بی تدبیر کردن
    جوانان را بحسرت پیر کردن
    بدین تلخی ندیدم زندگانی
     بدین بی مایگی بازارگانی
    نهی بر پای هر آزاده بندی
    رسانی هر وجودی را گزندی
    باندوهی بسوزی خرمنی را
    کشی از دست مهری دامنی را
    غبارت چشم را تاریکی آموخت
    شرارت ریشه‌ی اندیشه را سوخت
    دو صد راه هوس را چاه کردی
    هزاران آرزو را آه کردی
    ز امواج تو ایمن، ساحلی نیست
    ز تاراج تو فارغ، حاصلی نیست
    مرا در هر دلی، خوش جایگاهیست
    بسوی هر ره تاریک راهیست
    دهم آزردگانرا مومیائی
    شوم در تیرگیها روشنائی
    دلی را شاد دارم با پیامی
    نشانم پرتوی را با ظلامی
    عروس وقت را آرایش از ماست
    بنای عشق را پیدایش از ماست
    غمی را ره ببندم با سروری
    سلیمانی پدید آرم ز موری
    بهر آتش، گلستانی فرستم
    بهر سر گشته، سامانی فرستم
    خوش آن رمزی که عشقی را نوید است
    خوش آن دل کاندران نور امید است
    بگفت ایدوست، گردشهای دوران
    شما را هم کند چون ما پریشان
    مرا با روشنائی نیست کاری
    که ماندم در سیاهی روزگاری

     

    پروین اعتصامی





    همه چیزهایی که تا حالا توی خاک انداز نوشتیم
    امان از این راهزن!
    امید
    بدون شرح...
    چند فحش آبدار
    ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای...
    قانون شکن
    بهاریه
    [عناوین آرشیوشده]